امروز من

روزهای توی این شهر به سختی میگذره توی محیط سخت و خشن کارخونه با کلی درگیری و بحث و جدال با آدمای مختلف عجیب غریب از خودراضی. ولی خوب دارم کم کم یاد میگیرم که باید مصالحه با همین آدما رو هم یاد بگیرم و همیشه با تعامل کارا بهتر پیش میره و نتیجه بهتری عاید میشه. ساعت 6:10 دقیقه بعداز ظهره و خوب من هنوز روزه رو دارم هر چند که مسافر روزه نمیتونه بگیره ولی خوب من برای زندگی قوانین خودم رو دارم . و از روزه گرفتن اونم بعد این همه سال احساس خوبی بهم دست میده. واقعا یادم نمیاد آخرین باری که من روزه گرفتم کی بوده شاید سالها پیش. ولی یکی از اتفاقای عجیب زندگی من هم پارسال توی همین ماه رمضون افتاد که حالا داستانش طولانیه. در هر حال من الان که دست به قلم شدم منتظرم مدیرعامل از خط تولید برگرده که ما به سمت تهران حرکت کنیم فکر کنم حدود 20 دقیقه طول بکشه و فقط خدا میدونه که من امروز چقدر خسته ام. اینم از عوارش بی آبی بدنه. چون من تحمل گشنگی رو دارم ولی تحلیل آب بدن برام سخته. 

فردا صبح میخوام برم ترمیم کامپوزیت دندون . نمیدونم بهتون گفته بودم یا نه 8 تا دندون بالا و پایین ام رو کامپوزیت کردم . بیشتر به جهت ایجاد ترکیب مناسب نمیدونم خوبه یا نه ولی خنده ام بهتر شده . الانم که صورتم کمی لاغر شده خوب لبخندم بهتره. فردا شاید اصلا سر کار نرم چون تا دلتون بخواد خسته ام.

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.